آدرین جانآدرین جان، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 15 روز سن داره

آدرین،شاهزاده قصه زندگی من

4. پسرک زبل

1392/7/2 12:14
نویسنده : مامان صدف
214 بازدید
اشتراک گذاری

آدرینم، از همون روزهای اول با کارهات کل خانواده رو غافلگیر میکردی قربونت برم. میخوام امروز از کارهایی که تو این دوماه و 22 روز یاد گرفتی برات بنویسم...

 

 

مامانی جونم از همون روزای اول زبل بودی و اصلا مثل خیلی از نینیهای دیگه شل نبودی نیشخند

روی پهلو که میخوابوندمت راحت تو خواب دمر میشدی یا میچرخیدی و توی گهوارت از حالت عمودی به افقی تغییر وضعیت میدادی و پاهاتو از زیر نرده های تختت میاوردی بیرون  تشویق اوایل محافظ گهوارت رو نمیبستم ولی دیگه ناچار شدم ببندم :)

الانم همین کارو میکنی و چون قدت خیلی زود بلند شده پاهات از گهوارت آویزون میشه رو تخت خواب من و بابایی!

از حدود یک ماه و نیمت هم تو بغلمون که میگیرمت، دیگه کاملا خودتو صاف نگه میداری و به همه جا با دقت نگاه میکنی. آخه پسر مامان خیلی هم کنجکاو تشریف دارن (شما بخون فوضول نیشخند ). تابلوی اتاق مامان بزرگ و بابابزرگ ، تاج تختشون و تابلوی کوبلن داخل هال، ساعتهای خونه خودمون و کلا تمام آثار هنری برات خیلی جذاب هستن. با چنان دقتی نگاهشون میکنی که انگار ازت نظر کارشناسی خواستن خخخخخخخخخخ. جالبه که اصلا هم برات تکراری نمیشن. هر وقت از خواب بیدار میشی مثل برف پاک کن ماشین سرتو سریع اینور اونور همه جا رو تحت نظر میگیری ابرو

اوایل به خاطر زردیت رنگ پوستت قهوه ای بود،منم بهت میگفتم خرس کوچولوی قهوه ای چشمک ولی وقتی زردیت خوب شد مثل پنبه سفید شدی پسر قشنگمممممم.

عزیزدلم وقتی دمر میخوابونمت کاملا میتونی سرتو بالا بیاری، نگه داری و به چپ و راست بچرخونی.

وقتی هم طاق باز خوابیدی پاهاتو به زمین فشار میدی و خودتو پرت میکنی بالا.برای همین پشت سرت کچل شده بس که اینکارو کردی.منم وقتی هم قد شما بودم همینجوری بودم اینطور که مامان بزرگ میگه.

صداهای خیلی خوشگلی درمیاری و عاشق ادای حرف زدن درآوردن هستی. با دقت به لبامون نگاه میکنی و دهنتو مثل ما باز و بسته میکنی زبلک من. با من کلی حرف میزنی و برام آواز میخونی.

هفته پیش صدای قوقولی قوقوی خروس میومد، منم از اون روز همش بهت میگفتم خروسه میگه قوقولی قوقووووووو.انقدررررررر تکرار کردم که دیگه هروقت میگم شما هم با من میگی قوقوووووووووووو.میو میوی گربه هم یادت دادم و میگی میووووووووووو. اوایل باید خیلی تکرار میکردم تا میگفتی ولی یکبار که میخواستم به بابایی نشون بدم چی یاد گرفتی همون بار اول که گفتم ، قوقو و میو رو تکرار کردی و بابایی وقتی شنید کلی جیغ و داد کرد از خوشحالی و تعجب آخه شما خیلی کوچیکییی. قربونت برم از الان خیلی خیلی باهوشی و واقعا من از یک فسقلیه دوماهه انتظار نداشتم بتونه صداهارو تقلید کنه.البته ناگفته نماند کچلت کردم بس که تکرار کردم زبان

عزیزترینم اینجوری میخوام ذهنت تحریک بشه و زودی حرف زدن رو یاد بگیری و مغزت فعالتر بشه فدای هوشت بشممممممم.

دیگه اینکه واسه من خیلی خیلی بیشتر از بقیه میخندی و همش چشمت به منه عزیزدلمممممممم. دیگه مامانی رو خوب شناختی و من غرق لذت میشم وقتی سرمو طرفت میچرخونم و میبینم محو تماشای منی قلبقلبقلب

فعلا همینا یادم میاد و نمیخوام خستت کنم.بازم برات از شیرینکاریهات مینویسم عشقم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)