آدرین جانآدرین جان، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 30 روز سن داره

آدرین،شاهزاده قصه زندگی من

28. داستان اسباب بازی

آقا کوچولو تا همین چندوقت پیش پیش مینشستی تو جایی که واست درست کرده بودیم دورش بالش گذاشته بودیم و با اسباب بازیهات بازی میکردی و سرت گرم میشد. ولی جدیدا انگار برات تکراری شدن و به قول مریم جون مامان مهدی کوچولو، باید چند وقت یکبار وسایلت رو قایم کنم که یادت بره بعد دوباره بیارم بازی کنی که واست جالب باشن! الان که دیگه با وسایل و طرف و طروف پلاستیکی خوشحال تریییییییییی...   با بابایی رفتیم برات دندون گیر بخریم، یه عالمههههههه مدلهای مختلف داشتن، بعد کلی زیرو رو کردن، گفتیم یه مارک خوب بگیریم که زود خراب نشه و جنسش خوب باشه و خدایی نکرده برای سلامتیت ضرر نداشته باشه برای همین مارک اونت برداشتیم، بعد من از یک مدل رنگارنگ هم خوشم...
5 ارديبهشت 1393

20. کادوهای کریسمس

عزیزترینم دایی حسین و میشل جون برای اولین کریسمست کادوهای خیلییییییییی خوشگلی برات فرستادن که جمعه به دستمون رسید و کلی از دیدنشون ذوق کردممممممممممم... امروز بعد از چند روز بداخلاقی و دردسری که بخاطر واکسن 6 ماهگی داشتیم بالاخره با کادوهات ازت عکس گرفتم مامانی جونممممممم. کادوهات یک ماشین چوبی که روش حک شده Adrian، یک تخته چوبی که حروف اسمت رنگی داخلشه و حرفاش بیرون میان و میشه دوباره سرجاشون بذاریش و اینجوری نوشتن اسمتو یاد بگیری و اون خرگوش خوشگل حوله ای هم داخل شکمش یک قالب یخ داره برای وقتایی که بخوام کمپرس سرد برات بذارم یا خدایی نکرده تب داشته باشی. این یکی کلی بعد از واکسن ایندفعه به دردمون خورد، کلی شکلات خوشگل و خوشمزه هم بود که...
17 دی 1392

10. خرید راکر

 چهارشنبه عصر میخواستیم با مامان بزرگه بریم برات صندلی راکر بخریم که بعدا که میریم خونه جدید و من دست تنهام بتونم بذارمت توش و پیشم باشی منم به کارام برسم عزیزدلم. خواب بودی که ما سریع حاضر شدیم و تصمیم داشتیم بذاریمت پیش بابابزرگه و بریم.پستونک تو دهنت بود برای همین میدونستم خوابت عمیق نشده و الانه که بیدار بشی و برناممون بهم بریزه   خلاصه بیدار شدی و تصمیم گرفتیم شما رو هم ببریم. رفتی سیسمونی شمیم که همیشه خریدامو از اونجا انجام میدم، اون چیزی که من دنبالش بودمو نداشتن ولی یک کاپشن سرهمی سرمه ای خوشمل مامان بزرگه برات خرید.یک مغازه دیگه هم سر زدیم که کلا چنین چیزی نداشت. قبلا تو بازار ملاصدرا یک مدل ایرانیشو دیده بودم که شبی...
22 شهريور 1392
1