3.اولین تابستان گذشت ...

پسرک عزیزم اولین تابستون زندگیتو به سلامت گذروندی. اولین پاییزت مبارک نازنینم

کنار تو منم قشنگترین تابستون زندگیمو داشتم.از این به بعد فصلها برام یک رنگ دیگست...

عزیزدلم روز یکشنبه بالاخره همراه مامان بزرگ و بابابزرگ برای ختنه رفتیم (بازم بابایی سرکار بود،امیدوارم این مدت زودتر بگذره و بیشتر باهم باشیم) ، من اصلا دل دیدن گریه هاتو نداشتم و تو ماشین موندم و زحمت بردنت به مطب گردن مامان بزرگ و بابابزرگ افتاد قربونت برم.توی مطب که خیلی خوش اخلاق بودی و حسابی دل خانم منشی رو برده بودی.کلی براش خندیده بودی و آواز خونده بودی.برای آمپول بیحسی یک کم گریه کردی ولی موقع ختنه صدات درنیومده بود عزیزترینم.

وقتی برگشتین تو ماشین ، بغلت کردم که بهت شیر بدم، فکر کنم اثر بیحسی رفته بود و شروع کردی به گریه.گریه که نه ، جیغ بنفششش.تا خونه مثل ابر بهار اشک ریختی. تا رسیدیم سریع پوشکتو باز کردیم بهتر شدی. ولی پاهاتو زیاد تکون میدادی جیغت میرفت هوا. مجبور شدم تا صبح پاهاتو نگه دارم که اذیت نشی نفسم. تا صبح با خودم فکر میکرد و خودمو سرزنش میکردم که زودتر نبردمت. اگر روزهای اول ختنه کرده بودی شاید کمتر اذیت می شدی.

خداروشکر از صبح روز بعد بهتر شدی ولی هنوزم با گذشت دو روز پوشکت نمیکنم. شما هم حسابیییییی کیف میکنی و از قبلم خوش اخلاق تر شدی و همش لبخند رو لبای قشنگته.

دکتر گفته بود هیچ پمادی لازم نیست و فقط روزی دوبار بذاریمت داخل آب ولرم. خاله لیلا، دوست نینی سایتیم خیلی محبت کرد وقتی مشکلتو متوجه شد باهام تماس گرفت و کلی راهنماییم کرد، منم تصمیم گرفتم برات وازلین و تتراسیکلین بزنم که خدایی نکرده حلقت چسبندگی پیدا نکنه. ولی طبق معمول به این دوتا هم حساسیت داشتی و بعد دوساعت جیغت دراومد.

دکتر نیکجو هم این دو روزه هرچی زنگ زدم نبود از شانس من. بابابزرگ با دکتر آبادیان که از دوستان قدیمیشه و یک زمانی هم دکتر من بودن مشورت کرد، ایشون گفتن آب ولرم و دو قطره بتادین کافیه.

حالا من موندم و شما و یک دل همیشه نگران.

پ.ن : این عکس رو چند دقیقه پیش گرفتم، مثل فرشته ها رو تخت مامان بزرگ خوابیدی قربونت برم. زودی خوب شو پسرکم. طاقت درد و ناراحتیتو اصلا ندارم قربون چشمای قشنگت برم