آدرین جانآدرین جان، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 29 روز سن داره

آدرین،شاهزاده قصه زندگی من

4. پسرک زبل

آدرینم، از همون روزهای اول با کارهات کل خانواده رو غافلگیر میکردی قربونت برم. میخوام امروز از کارهایی که تو این دوماه و 22 روز یاد گرفتی برات بنویسم...     مامانی جونم از همون روزای اول زبل بودی و اصلا مثل خیلی از نینیهای دیگه شل نبودی روی پهلو که میخوابوندمت راحت تو خواب دمر میشدی یا میچرخیدی و توی گهوارت از حالت عمودی به افقی تغییر وضعیت میدادی و پاهاتو از زیر نرده های تختت میاوردی بیرون  اوایل محافظ گهوارت رو نمیبستم ولی دیگه ناچار شدم ببندم :) الانم همین کارو میکنی و چون قدت خیلی زود بلند شده پاهات از گهوارت آویزون میشه رو تخت خواب من و بابایی! از حدود یک ماه و نیمت هم تو بغلمون که میگیرمت، دیگه کاملا خو...
2 مهر 1392

3.اولین تابستان گذشت ...

پسرک عزیزم اولین تابستون زندگیتو به سلامت گذروندی. اولین پاییزت مبارک نازنینم کنار تو منم قشنگترین تابستون زندگیمو داشتم.از این به بعد فصلها برام یک رنگ دیگست...       عزیزدلم روز یکشنبه بالاخره همراه مامان بزرگ و بابابزرگ برای ختنه رفتیم (بازم بابایی سرکار بود،امیدوارم این مدت زودتر بگذره و بیشتر باهم باشیم) ، من اصلا دل دیدن گریه هاتو نداشتم و تو ماشین موندم و زحمت بردنت به مطب گردن مامان بزرگ و بابابزرگ افتاد قربونت برم.توی مطب که خیلی خوش اخلاق بودی و حسابی دل خانم منشی رو برده بودی.کلی براش خندیده بودی و آواز خونده بودی.برای آمپول بیحسی یک کم گریه کردی ولی موقع ختنه صدات درنیومده بود عزیزترینم. وقتی برگشتین ت...
2 مهر 1392

1. اولین عاشقانه من و تو

پسرک عزیزم امروز 2ماه و 2 هفته از زمینی شدنت میگذره و تو انقدر خوب و آرومی که واقعا نمیدونم این مدت چطور گذشت. عزیزترینم میخوام از امروز خاطراتمونو برات ماندگار کنم به امید اینکه تو هم کمی از شیرینی که به من چشاندی رو بچشی.   پسرک عزیزم امروز 2ماه و 2 هفته از زمینی شدنت میگذره و تو انقدر خوب و آرومی که واقعا نمیدونم این مدت چطور گذشت. عزیزترینم میخوام از امروز خاطراتمونو برات ماندگار کنم به امید اینکه تو هم کمی از شیرینی که به من چشاندی رو بچشی. آدرینم، با وزن 3060 گرم،قد 50 سانتی متر و دور سر 35 سانتی متر ساعت 6:33 صبح متولد شدی.از لحظه به دنیا اومدنت آروم بودی و خیلی کم گریه میکردی. جناب دکتر محسن معینی شما رو به دنی...
29 شهريور 1392

2. نام گذاری

پسرک قشنگم انتخاب اسم برای تو فرشته نازنین سخت ترین کاری بود که من و بابایی تو زندگی انجام دادیم قبل از اینکه جنسیتت مشخص بشه هم یک جورایی احساس میکردم که شما باید یک گل پسر باشی از بس که شیطون بودی و تکون خوردنت خیلیییییییی زود شروع شده بود، ولی به هرحال دنبال اسم دخترونه هم میگشتم و واقعا انتخاب اسم دخترونه خیلی خیلی راحت تر بود!   پسرک قشنگم انتخاب اسم برای تو فرشته نازنین سخت ترین کاری بود که من و بابایی تو زندگی انجام دادیم  قبل از اینکه جنسیتت مشخص بشه هم یک جورایی احساس میکردم که شما باید یک گل پسر باشی از بس که شیطون بودی و تکون خوردنت خیلیییییییی زود شروع شده بود، ولی به هرحال دنبال اسم دخترونه هم میگشتم و واقعا...
29 شهريور 1392

10. خرید راکر

 چهارشنبه عصر میخواستیم با مامان بزرگه بریم برات صندلی راکر بخریم که بعدا که میریم خونه جدید و من دست تنهام بتونم بذارمت توش و پیشم باشی منم به کارام برسم عزیزدلم. خواب بودی که ما سریع حاضر شدیم و تصمیم داشتیم بذاریمت پیش بابابزرگه و بریم.پستونک تو دهنت بود برای همین میدونستم خوابت عمیق نشده و الانه که بیدار بشی و برناممون بهم بریزه   خلاصه بیدار شدی و تصمیم گرفتیم شما رو هم ببریم. رفتی سیسمونی شمیم که همیشه خریدامو از اونجا انجام میدم، اون چیزی که من دنبالش بودمو نداشتن ولی یک کاپشن سرهمی سرمه ای خوشمل مامان بزرگه برات خرید.یک مغازه دیگه هم سر زدیم که کلا چنین چیزی نداشت. قبلا تو بازار ملاصدرا یک مدل ایرانیشو دیده بودم که شبی...
22 شهريور 1392