10. خرید راکر
چهارشنبه عصر میخواستیم با مامان بزرگه بریم برات صندلی راکر بخریم که بعدا که میریم خونه جدید و من دست تنهام بتونم بذارمت توش و پیشم باشی منم به کارام برسم عزیزدلم. خواب بودی که ما سریع حاضر شدیم و تصمیم داشتیم بذاریمت پیش بابابزرگه و بریم.پستونک تو دهنت بود برای همین میدونستم خوابت عمیق نشده و الانه که بیدار بشی و برناممون بهم بریزه
خلاصه بیدار شدی و تصمیم گرفتیم شما رو هم ببریم. رفتی سیسمونی شمیم که همیشه خریدامو از اونجا انجام میدم، اون چیزی که من دنبالش بودمو نداشتن ولی یک کاپشن سرهمی سرمه ای خوشمل مامان بزرگه برات خرید.یک مغازه دیگه هم سر زدیم که کلا چنین چیزی نداشت. قبلا تو بازار ملاصدرا یک مدل ایرانیشو دیده بودم که شبیه چیزی بود که خودمم وقتی سن شما بودم داشتم،دیگه رفتیم همونجا و برات خریدمش.چون هوا سرد شده بودو منم پیش بینی نکرده بودم مجبور شدیم یک کلاهم برات بگیریم به اضافه یک پستونک ارتودنسی درپوش دار که کلی گشته بودم تا بالاخره اونجا پیدا کردم. دیگه از آقای پستونکی قبلیت که به قول بابایی از روز سوم تولدت دوست و یارت بود خداحافظی کردیمو با آقای پستونکیه جدید دوست شدیم همشون مبارکت باشه عسلکمممممممممم.
اینم راکر و صاحب راکر:
تو مغازه ای که راکرت رو خریدم فروشنده ها بغلت کرده بودن تو هم کلی با خنده هات دلشون رو بردی، همش دست و لپتو میگرفتن، منم که حساسسسسسسسسس آی حرص میخوردم آخه علاقه خاصی به خوردن دستات پیدا کردی و خب وقتی دستتو میگیرن کثیف میشه شماهم یک راست میکروبهای عزیزو میفرستی به دهنت، تو کل راه مامان بزرگه دستتو نگه داشته بود زود برگشتیم خونه و سریع رفتیم حمام و تر و تمیز شدی عزیزترینم.
نفس مامان هفته پیش مامان بزرگ سرما خورد و بعدش دایی صلاح و من ازش گرفتیم. شنیده بودم که نینی های که شیر مامانشونو میخورن تا شش ماهگی مریض نمیشن ولی مثل همیشه نگران بودم شما ازم بگیری.اون شب تا صبح سرفه میکردی و ترسیده بودم که ازم گرفته باشی ولی صبح بهتر شدی خداروشکر،فکر کنم به خاطر سرد و خشک شدن هوا بود سرفه هات. درنتیجه گویا اینکه تا شش ماهگی مریض نمیشی انشالاااااااا که درسته چون ناچارا باهم خیلی در تماس مستقیم بودیم ولی اتفاقی نیفتاد!
خدا جونم مرسی که هوای پسرکمو داری