آدرین جانآدرین جان، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 30 روز سن داره

آدرین،شاهزاده قصه زندگی من

جشن تولد یکسالگی :)

1393/4/30 11:42
نویسنده : مامان صدف
634 بازدید
اشتراک گذاری

آدرین مامانم تولدت رو دوبار جشن گرفتیم عزیزم. یکبار با خانواده بابایی یک هفته زودتر، یکبار هم سر موقع با خانواده من. همش نگران بودم نکنه شلوغی اذیتت کنه و غریبی کنی ولی تو هردوتا جشن خیلییییییییی آقا بودی قربونت برم که شرایط رو درک میکنی...

 

خداروشکر همه چیز واقعا عالی شه بود. تزیینات جشنت با تم جنگل بود که به سحر جون سفارش داده بودم و خیلی خیلی قشنگ شده بودن. البته از اونجایی که ذاتا آدم سختگیری نیستم هرچیزی که تهیه و جور کردنش با تمت سخت بود رو زیرسیبیلی رد کردم خخخخخخخخ نمیخواستم اون شب با قیافه خسته جلو مهمونام حاضر شم و به خودم خوش نگذره. واسه همین لباس و ظروف یکبار مصرف هیچ ربطی به تم نداشت زبان

موقع وصل کردن تزیینات و بادکنکا تو روروئکت دست میزدی و ذوق میکردی و تو خونه میچرخیدی عزیزدلممممممممم. حق هم داشتی چون همه جا رنگی و فوق العاده قشنگ شده بود، من که مثلا آدم بزرگم هم به ذوق اومده بودم چشمک البته موقع باد کردن بادکنکا چندتا ترکید و کلی گریه کردی فدات بشمممم.

تا دیروقت پا به پای ما بیدار بودی و از همه دلبری میکردی. تو مهمونی خانواده من که کلا خجالتم گذاشته بودی کنار بغل همههههههههه میرفتی. خیلی خیلی خوشحال بودم که خاله شیرینم، پارسا و مهسا هم پیشمون بودن.

اینم از عکسای خوشملت عزیزترینم:

کارت تولدت که خودم با یک دنیاااااااا عشق واست درست کردم و با بابایی برای چاپ بردیم همونجا که کارت عروسیمونو برامون چاپ کرده بود محبت


تزیینات شامل:

ریسه عکس از وقتی تو دلم بودییییییی تا 11 ماهگیت محبت

لباسهایی که وقتی به دنیا اومدی تو بیمارستان بهمن تن کوچولو موچولوت کردن محبت

میز میوه و تنقلات

میز شام و دسر

و شاهزاده کوچولوی شیرین قصه زندگی مننننننننننننن محبتمحبتمحبت

تو جشن اول تاجت یادم رفته بود، هرچند تو جشن دوم هم بیشتر از یک دقیقه نذاشتی رو سرت بمونه. کلا از کلاه و هرچیزی که بخوایم رو سرت بذاریم و حتی به سرت دست بزنیم شدیدددددددد بدت میاد

خوشحال و خندون مشغول بازی با یکی از کادوهات

تو جشن دوم لباست با من و بابایی ست بود ولی چون گرمت شده بود مجبور شدم واست عوضشون کنم مامانی جونم

عاشق چسب کفشاتی، مدام میبندییی باز میکنییییی. حواست یه کم به اونا پرت شد چندتا عکس با تاج ازت گرفتیم ولی در آخر دلخور

خدا جونم شکر که همه چیز همونطور که دوست داشتم شد و به گل پسرم و مهمونام  کلی خوش گذشت محبت

 

پسرک مهربونم تولدت مبارک

پسندها (1)

نظرات (1)

مامان افسانه بابا پژمان
2 مرداد 93 12:36
انسالله تولد 120 سالگی پسرمون
مامان صدف
پاسخ
مرسی خاله افسانه مهربون